ذوریاستی شروع کرد به داد و بیداد و همه رو از خواب بیدار کرد و التماس من و بقیه میکرد که بیدار بشن.وقتی ازش پرسیدیم چی شده گفت سالن روح داره
بهش گفتم روح کجا بود معلوم شد نور که میخوره به عکس
شهید اینطور به نظر میاد که داره پلک میزنه . خلاصه نزاشت ما بخوابیم و بلند شد آمپلی فایر سالن رو روشن کرد و شروع کرد آواز به خوندن ساعت 3 شب.
البته فقط اواز نبود کلی مزخرف و فحش هم چاشنیش بود و بقیه هم همراهی میکردیم خلاصه صدا به صدا نمیرسید وسط این مراسم من متوجه شدم انگار دارن درب سالن رو از جا درمیارن .
رفتم درب رو باز کردم و پلیس پشت درب بود وقتی منو تو لباس نظامی دید افسره جا خورد و پرسید داستان چیه بعد کلی توضیحات بهم گفت :
همسایه ها زنگ زدن 110 و میگن ی مشت دیوانه دارن تو سالن دادو بیداد میکنن ، ما فکر میکردیم صدا بیرون نمیره وقتی رفتم تو خیابون بچه ها هنوز مشغول داد و بیداد بودن و انگار داشتیم وسط خیابون داد میزدیم . تو همین گیر و دار حالا داد میزدن و به من فحش میدادن که بیام داخل .
افسره بنده خدا ازم خواهش کرد بچه ها رو ساکت کنم گفت اگه ی بار دیگه مردم زنگ بزنن 110 میاد همه مون رو کت بسته میبره . مرگ...
ادامه مطلبما را در سایت مرگ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yadegarihayalireza بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 5:44